شهر ما درگيربي وفايي ها واسيروگرفتار شب، اهل کوچه هايش در خواب زمستاني
می رسد ولی مردی قامتش همچو حيدر، کوله بار او مهتاب وعدالت...
اما حيف وصد افسوس!ماكوفه نشينان به ظاهرتشنه او...
ولي درباطن اسیر پنهانی .....ای نوای عدالت و اي تولد بادهاي باران زا!... لاله های سر در پیش، بیقرار باران اند
باد آشنا برخیز!... ابر مهربان! بشتاب!
زانوان من لرزان، بار دوری ات سنگین...
اي دست سبز آرامش! شانه ی مرا دریاب...اي فرياد راس...بفريادمان برس كمي تاخيركني شايد برباد رويم وزيرخاكستر كوفيان مدفون شويم...
باد آشنا برخیز!... ابر مهربان! بشتاب!
زانوان من لرزان، بار دوری ات سنگین...
اي دست سبز آرامش! شانه ی مرا دریاب...اي فرياد راس...بفريادمان برس كمي تاخيركني شايد برباد رويم وزيرخاكستر كوفيان مدفون شويم...
اي يگانه موعود!واي يگانه منجي آخر الزمان!مرديم دراين روزهاي فتنه آخرالزمان بس كه رنج كشيديم...
ميل آمدن نداري ؟......